گرچه دیر اما بالاخره نشستم به تماشای دستپخت تازه رامبد جوان، بعد از دیدنش دفتر یادداشتم را درآوردم، یک خط کشیدم وسط صفحه، اینورش «مثبتها»، آنورش «منفیها»، شما هم به خواندن این صفحه از دفتر یادداشت من مهمان شوید:
دسته: رسانه
امروز من نیازمند ایتام هستم نه آنها
چشمانش به این امید آرزوی یتیمان را ورق میزند که نگرانی برای همیشه با چشمان بیگناه آنان خداحافظی کند. او سالها دور از وطن بوده اما هیچگاه عشق به وطن و اعتقادات دینی را از خود جدا نکرده است. تمام زندگیاش را مدیون قرآن و باورهایش میداند.
لیلا نجفی، قاضی و حقوقدان، ۲۰ سالی میشود که مقیم انگلستان است. میگفت دینم را حفظ کردم و در ازای آن خداوند دریچههای نامرئی به سوی من باز کرد که تجربه کردن آن، تمام سختیها را برایم ناچیز کرد. و حالا با سرپرستی ایتام ایرانی طور دیگری دینش را به وطنش ادا میکند.
زنان ایرانی دارند دیوانه میشوند!
مقدمه:
در یادداشت قبل به بررسی عکسهایی پرداختیم که روایتی متناقض از زن ایرانی را به اذهان عمومی جهان پیشکش کرده است. در این یادداشت روایتی دیگر را بررسی خواهیم کرد که قسمتی دیگر از پازل قبل را کامل میکند. امّا پیش از آن تذّکر چند نکته پیرامون یادداشت قبل ضروری است. تا پاسخی باشد به نقدهایی که بر آن روا شد.
اولاً نگارنده هیچ مشکلی با عکاس ندارد؛ مشکل بر سر عقیده است و وقتی پای عقیده در میان باشد، نه جای تعارف است و نه حبّ و بغض شخصی.
دست از سر حجاب و عفاف برداریم
اگر بفهمید قرار است توی این یادداشت، دربارهٔ «حجاب و عفاف» بنویسم، چقدر طول میکشد تا این صفحه را ببندید؟ سه سوت؟ چند ثانیه؟ بعد از یک اسکرول کلی؟ یا بعد از خواندن کل مطلب؟
من باشم احتمالاً به احترام نویسنده یک اسکرول میکنم و بعد میبندم. راحتتر بگویم؛ من ِ چادری ِ طرفدار حجاب، آلرژی پیدا کردهام به عبارت «حجاب و عفاف» از بس که هر کسی از راه رسید شعار حجاب و عفاف داد و «طرح».
شاهدان دادگاه فمینیسم
اول اینکه:
فمینیسم را میشناسیم. فیمینیسم در کشور ما، گاه به بهانهی مغالطهی برابری حقوق زن و مرد و با سوءاستفاده از خلاءهای موجود در تبیین کامل دیدگاه متعالی اسلام در این باب، سعی میکند زن را از قید حقوق اسلامیش به در آورد و گاه آنقدر کاسه داغتر از آش میشود که حتی میخواهد زن را از وظایف طبیعیاش مانند تولد و تربیت نسل خلاص کند.
موج وبلاگی صبر ریحانهها
تابستان باشد و گرمای خرما پزان. بعد دوست داشته باشی گوش به حرف خدایت بکنی؛ دوست داشته باشی جوری لباس بپوشی که خواسته، تو بمانی با چند متر پارچه که درجه پختنت را هم بیشتر میکند! اما غمت نیست؛ دل وقتی بخواهد گرما و سرما نمیفهمد.
حالا بیایید معادلهبالا را در زمان ماه مبارک رمضان حل کنیم، چه جوابی میگیرید؟
روزه +گرما + حجاب. دقیقا به خاطر همین ویژگیهاست که خیلی وقتها مشتاق «ریحانه» بودنمان میشویم. مشتاق برای این همه چیزهایی که خیلیهاش به راحتی کنار هم قرار نمیگیرد، و اگر امر او نباشد با دودوتا چهارتا کردنهای ما منطقی به نظر نمیرسند! …
ریحانهها، سربلند از آزمون صبر
هنوز چند صباحی از ماه مبارک رمضان نگذشته بود، که دوست خوبم، مریم حدادی؛ نویسنده وبلاگ زیتون، درمورد ایدهای صحبت میکردند. حلاجی خود ایده برای خودم، زیاد سخت بود. سخت ازین نظر که میدیدم دوستم میخواهد ترکیب واقعی دخترانهگی این روزهایمان را به تصویر قلم بکشد. تابستان+ روزه + … ؟ تشنگی؟ نه. دختران؟ نه. «حجاب!» کلمهای که این روزها بدلیلهایی با نام پوشش ازش یاد میکنیم! اما اینبار خیلی جدی و سرسخت گفت: حجاب. همین.
حجاب زیباست، زیبایی نیست
ضیافت افطار همسفران کربلا در ماه خدا
از حضور پررنگ دختران وبلاگنویس به عنوان لیدرهای این مراسم، مادران وبلاگی به همراه کودکان و خانوادههای وبلاگنویسان در کنار فرزندان، پذیرایی از کودکان با عروسکها تا پخش کلیپ اولین اردوی وبلاگنویسان به عتبات عالیات و به دنبال آن غرق شدن در فضای معنوی و دلشکستگی و هوایی شدن وبلاگنویسان به خصوص زنان وبلاگنویس حاضر در جمع بگیرید که گریه دیگر امانشان نمیداد، تا جمله و پاسخی زیبا در راستای اظهارات برخی از مطبوعات، در کلیپی از مراسم که «حجاب زیباست، زیبایی نیست» و حتی در پایان، بارش باران؛ آن هم درست در هنگام افطار و برهم ریختن چیدمان میزهای افطاری و شرمندگی میزبان، خانه فعالان مجازی، همه و همه حضور زیبایی از اهالی صمیمی اهل قلم را رقم زد که از نظر گذراندن گزارشش خالی از لطف نخواهد بود.
ملاقات در گرمای ۴۰ درجه
خبر آمدنت را باد آورد.
و نسیم دهان به دهانش چرخاند.
باور نداشتیم که دیدار تو نصیبمان میشود.
انگار هر کس با خودش میگفت:
«یعنی واقعا ما آقا را خواهیم دید؟»
دلمان را زدیم به دریای آبی.
ادامه ملاقات در گرمای ۴۰ درجه
خاتون؛ سوژهای برای قربانیکردن دوباره زنان!
این نوشته اصلا تأیید ویژهنامه خاتون۱ نیست و صرفا به نقد روش انتقادات و تخریب بیاخلاق این نشریه میپردازد. حملاتی که چارقد هم در مقیاس کوچکتر تجربهاش را دارد.
خاتون نام زیبا و جذابی است برای یک نشریه که تبلیغ یکطرفهی حجاب نیست. دخترانهی دخترانه هم نیست. ویژهنامهای که ۸ صبح روی دکههای روزنامهفروشی بهعنوان ضمیمه رایگان روزنامه ایران قابل ابتیاع بود و به ده صبح نرسیده سیل اخبار و موضعگیریهای افراطی را به دنبال داشت. از ترس نایاب شدن ویژهنامه، عجله کردم و احتیاطا دو نسخه خریدم. نمیدانم کدام نویسنده منتقدی در عرض دو ساعت همه یادداشتها و گفتگوهای «خاتون» را خوانده و اینچنین آن را ویژهنامهای برای انتشار فساد و اباحیگری دیده بود و دادستان محترم هم «خاتون» را مورد پیگری قضایی قرار دادند…!
جنسیتهای خالی!
«علایم حیاتی یک زن » نامی است که حتما میتواند یک رمانخوان حرفهییِ مونث را قلقلک بدهد که بلند شود کلی راه برود، تا در کتابفروشیهای انقلاب پیدایش کند و خیلی زود آن را بخرد و خدا خدا کند زودتر بتواند رمان را شروع کند.
اتفاقا همین رمانخوان بودنم واسطه شد تا من هم قلقلک شوم و همهی این مراحل را به سرعت، در چشم به همزدنی، پشت سر بگذارم. رمان را شروع کنم، شخصیتهای آن را که اتفاقا بیشتر همجنس خودم هستند زیر و رو کنم، همذاتپنداری کنم و خودم را جای آنها بگذارم.
میخواهم امام را به لبنان ببرم!
چند هفته پیش تعدادی از دختران نوجوان عضو موسسه فرهنگی کشافهالمهدی لبنان در سفری زیارتی به ایران آمدند که گروهی از آنها ابتدا به حرم حضرت معصومه (س) و گروهی نیز ابتدا به زیارت حرم علیبن موسیالرضا (ع) مشرف شدند و در ادامه مسیر اردوی زیارتی خود، به شهرستان چالوس در استان مازندران وارد شدند و در اردوگاه شهید مهدیزاده (دلگشا) چالوس دو روز میهمان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودند. هدف آنها از حضور در این کانون، آشنایی بیشتر با فعالیتهای آن و رفع خستگی گذشتن از مسیرهای طولانیای بود که طی کردند.
بررسی سریال ساختمان پزشکان
سریالهای متنوع طنزآلودی سالها، ساعتهای داخل خانهمان را پر کرد که زنان نقش محوری در آن را ایفا کردهاند که گاه به تمسخرهای بیهدف کشیده شده است و حرمتهای آن را شکسته است. از معروفترین آنها میتوان به نامهای، ساعت خوش، زیر آسمان شهر، شبهای برره، ساختمان پزشکان ، سه پنج دو و .. اشاره کرد.
باید به نکته اساسی متذکر شد که بیشترین مخاطب و بیننده تلویزیونی، بانوان هستند، بنابراین نگاه کارگردانهای این مجموعهها را نسبت به جایگاه زنان و نوع تعامل ایشان در جامعه را سنجید. سریالی که به بیننده و بازیگر شخصیت زن احترام بگذارد، او را به امر سخیف در دیدن و بازی وا مدارد، به نقش مادرانه او احترام ورزد، اگر شوخی میکند نباید بیحرمتی کند.
عروسکهای رنگارنگ سینما، مروج بدحجابی در کشور
یکی از تفریحات سالم در بین جوانان، تماشای فیلم و سریالهای متنوع است. در دنیای گسترده و هزار رنگ امروز، انواع و اقسام فیلمها با اهداف مختلف تولید میشوند. هر فیلم بر حسب مضمون فیلمنامه، پلات داستان، نحوه کارگردانی، دکور صحنه، محل فیلمبرداری، شخص کارگردان و از همه مهمتر بازیگران فیلم، جلب مخاطب میکند.
در کشور ما نیز مخاطبان فیلمها و سریالهای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی در انتخاب آنچه مدنظرشان است، از این قاعده مستثنی نیستند. اما آنچه باید در تولید و تهیه فیلمها و سریالها در ایران اسلامیمان مورد توجه دستاندرکاران سینما و صدا و سیما قرار بگیرد، اهمیت بالای صدا و سیما و رسالت مهم این دستگاه است.
مگر خدای خودت را خودت مجاب کنی
پنجشنبه، ۱۲ شعبان ۱۴۳۲، پایانهٔ مرزی خسروی
فرقی نمیکند تعریفت از خوشپوشی، مثل دخترهای چادری شهری باشد –با روسری ساتن و ساق و هدبند ِ ست شده- یا مثل دخترهای مانتویی شهری –با شلوار جین و مانتوی راسته و شال- یا چیزی باشد در میانهٔ این دو. به هر حال در سفر عراق، آن هم اواخر تیر، نمیتوانی به معنای شهری کلمه، خوشپوش باشی. این را من مدتها پیش از سفر حدس زده بودم و حالا، در سالن انتظار گمرک، ارزش این حدس پیشاپیش را میفهمم. گرما همهمان را در خودش ذوب کرده و همهچیز ِ سالن –از صندلیها گرفته تا ساعت دیواری و کیفها و چمدانها- با او همدستند؛ همه چیز سالن به جز مقنعههای نخی، تونیکهای گشاد و صندلهای راحت.