مهمان چارقد به‌صرف قارچ سوخاری

[ms 6]

حتما برای شما هم پیش آمده که خیلی گرسنه و خسته شده باشید، ولی نیمرو هم دلتان نخواهد؟ دل‌تان بخواهد که غذایی خوشمزه‌تر داشته باشید و در عین حال هم یک ربع بیشتر هم وقت‌تان را نگیرد؟  پیشنهاد من را پذیرا باشید و لذتش را ببرید.

[ms 0]

این‌بار فقط سه تا چیز که داشته باشید، شب شما را خواهد ساخت. فقط کافی است که شما مقداری قارچ و آرد سوخاری و دوعدد تخم‌مرغ هم داشته باشید. روغن هم معمولا در هر خانه‌ای پیدا می‌شود. تقریبا ۴ قاشق آرد سوخاری؛ مقداری هم روغن سرخ‌کردنی و دو عدد تخم‌مرغ را جور کنید.

قبل از اینکه یادتان بدهم، خواستم به شما بگویم که وقتی رفتید رستوران، به دقت نگاه کنید. می‌بینید که سرآشپز محترم دستکش دستش کرده که به شما وانمود کند غذایش بهداشتی است، اما در همان لحظه اگر موبایلش زنگ بخورد، بدون معطلی با همان دستکش تلفنش را جواب می‌دهد. این‌بار که به فست فودهای شهرتان مراجعه کردید، حواستان باشد. عجالتا من این کار را نکردم و فقط دستم را خوب شستم تا با شما قارچ سوخاری را طبخ کنیم.

[ms 1]

راستش دیدم آرد سوخاری  بی‌مزه هست که هیچی، قارچش هم طعمی ندارد.  برای همین مقداری نمک و فلفل و زردچوبه و مقداری هم پودرآویشن داخل آرد سوخاری ریختم و با قاشق مخلوطش کردم. و بعدش با قاشق به جان دوتا تخم‌مرغ بی‌گناه افتادم و هم زدم. آنقدر زدم که حتی شما هم شک می‌کنید که تخم‌مرغ ها دوتا بود یا یکی!

[ms 2]

بعد با چاقو قارچ‌ها را یکی یکی برش می‌زنیم و یکی یکی اول داخل تخم‌مرغ می‌غلطانیم و بلافاصله روی آرد سوخاری می‌خوابانیم تا آردمالی شود.بعد آنها را داخل ماهی‌تابه که روغن‌ش حسابی داغ شده است، می‌اندازیم. یک طرفش که سرخ شد، طرف دیگرش را سرخ می کنیم تا برشته شود.

[ms 4]

تمام که شد، داخل ظرف تزیین‌ش می‌کنیم و با نان همراه با سالاد و یا مثل ما که با ماست چکیده‌ی موسیر و نعناع، خوردیم، نوش‌جان کنید. خوبی این غذا به این هست که ۶ درصد پروتئین دارد و دقیقا ۹۰ درصدش جذب بدن می‌شود با اینکه یک ربع بیشتر پختنش زمان نمی‌برد، تازه فوق‌العاده هم خوشمزه می‌شود.

[ms 7]

نوش‌جان کنید و از اینکه پوست‌تان را طراوت می‌بخشد و در عین حال نمی‌گذارد که نگران اضافه وزن باشید، لذت ببرید. در عین حال کی حاضر می‌شود از این‌همه آنتی‌اکسیدانی که در قارچ، یک‌جا یافت می‌شود، چشم‌پوشی کند؟  کی می‌تواند از این همه ویتامین و پتاسیم و منگنز و به خصوص فسفر چشم‌پوشی کند؟

[ms 8]

[ms 9]

 

دخترها همیشه بهارند

عقربه‌های ساعت که حرکت نکنند، یعنی زمان ایستاده. حالا همه دنیا و آدم‌های دنیا در حرکت باشند؛ اما زمان در اینجا ایستاده.

محاسبات‌ش سخت نیست. مهم‌ترین عامل‌ش در خانه‌های ما این است که یکی از اعضای خانواده پاییز شود،  خدا نکند آن یک نفر دختر خانواده باشد. دختر که پاییز شود؛ صدای خش‌خش راه رفتن روی فکر‌های‌ش به گوش بابای خانه که برسد زمان می‌ایستد؛ هرچند همه دنیا و آدم‌های دنیا در حرکت باشند…

[ms 0]

اصلا دخترها که همیشه بهارند. بهار هم طبیعت‌ش در جنب و جوش است و بدون رگبار نمی‌شود؛ بهار بدون ابر، بهار نیست…

اما نگذار رگبارت طوفان شود. نسیم شو؛ روی نگرانی‌های مامان و بابا گذر کن، لبخند خدا را می‌بینی…

دختر بودن، همیشه بهار بودن، تمام مزه‌اش به همین بالا و پایین‌هاست؛ به صبوری کردن در مقابل دنیاست!

یک لبخند بزن به آسمان،  کمرت را صاف کن، یک نفس عمیق بکش، بهترین بابای دنیا را صدا بزن و بلند شو!

مطمئن باش یک روز خوب در راه است! همین حوالی است، کنار کتابخانه‌ت یا دورن کیف‌ت. همین اطراف است، یک روز خوب  که همه‌ی ما همانی می شویم که خدا می‌خواهد. همرنگ خدا می‌شویم، بی رنگ بی رنگ!

تو فقط در حرکت باش  و بهار…

 

مهمان چارقد به‌صرف میرزاقاسمی

[ms 0]

 عنوان را که می‌خوانید، خیلی راحت از پذیرایی امروزمان باخبر می‌شوید اما بگذارید با اطلاع بیشتری بسراغ این غذا برویم. اطلاعاتی درمورد بادمجان؛ بادمجان از نظر طب قدیم گرم و خیلی خشک است. برخلاف آنچه که عوام اعتقاد دارند و می‌گویند بی‌بو و خاصیت است، دارای خواص زیادی است. مهمترین خاصیت آن کم‌کالری بودن آن است که غذای بسیار خوبی برای کسانی است که می‌خواهند وزن کم کنند زیرا دارای ویتامین و مواد معدنی نیز می‌باشد. اما این نکات را با هم بخوانیم تا بعد برویم سراغ طبخ‌ش.

بادمجان را حتماً باید بحالت کاملاً رسیده مصرف کرد زیرا خام آن طعم تلخ دارد و در آنهائی‌که آسم و برونشیت دارند، باعث تحریک این بیماریها می‌شود. بعلت دارا بودن آهن نیز، در رفع کم‌خونی داروی موثری است. بادمجان را می‌توان برای از بین‌بردن ورم و التهاب روی عضو ملتهب گذاشت. خوردن بادمجان، گرفتگی رگها را باز می‌کند و شخص را از خطر سکته قلبی محفوظ می‌دارد. آب زردرنگی که در موقع نمک‌زدن و گذاشتن بادمجان از آن خارج می‌شود برای خشک‌کردن عرق دست و پا بهترین دارو است و اشخاصی که دست و پایشان مرتب عرق می‌کند باید دست و پای خود را با آن چند بار در روز بشویند تا از شر این مرض آسوده شوند.

 

بادمجان، گوجه‌فرنگی، مقداری بوته سیر، تخم‌مرغ و نمک و فلفل و زردچوبه به مقدار لازم را کنار دستتان قرار بدهید تا غذای خوشمزه‌ی امروز را با هم درست کنیم.

[ms 1]

[ms 2]

بادمجانها را کباب کرده، پوست بکنید و له کنید. گوجه‌فرنگی ها را سه دقیقه در آبجوش گذاشته و سپس بیندازید در آب سرد تا پوست‌شان به راحتی جدا شود. بعد آنها را هم ریز کنید. همه را جداگانه در تابه تفت دهید.

تخم‌مرغ را در ظرف دیگر در روغن زده. سیرها را هم ریز خرد کنید و با مقداری روغن در تابه تفت دهید و مقداری زردچوبه به آن بیفزایید. گوجه و بادمجان را به آن اضافه کنید. نمک و فلفل را هم بیفزایید و بگذارید با شعله کم، ریزجوش نیم‌ساعت جا بیفتد.

[ms 3]

آماده که شد در ظرف کشیده و با تخم‌مرغ تزیین‌ش می‌کنیم. این غذا در کنار دیگر غذاها نیز سرو می‌شود.

بانوی سیب‌ها

[ms 0]

جنگ را تا ندیده باشی، هیچ‌وقت هیچ‌وقت نمی‌توانی بفهمی ترس یعنی چه.
نمی‌توانی بفهمی فاصله‌ی ماندن تا فرار چقدر است.
داغ را تا نچشیده باشی، نمی‌توانی بفهمی رخت عزا را برای چه می‌پوشند.
همه‌جا زن و کودک را کنار هم می‌شمارند، چون هر دو مثل شیشه‌اند.

***

جنگ باشد،
داغدار باشی،
آنهم نه فقط داغ عمو و دایی و فرزندانشان،
داغ برادر هم، داغ برادر…
زن باشی، آنهم فقط هجده ساله،
در روستای خالی باشی و سرباز دشمن به روستای‌تان رسیده باشد..
نمی‌دانم چه می‌کنی، وحشت؟ فرار؟ تسلیم؟ التماس؟…
اما بانویی هست که آن وقت نه تسلیم می‌شود، نه فرار می‌کند، نه التماس و نه …
بانوی من به دشمن می‌تازد، با تبر می‌جنگد، زخم می‌زند و دشمن را به هلاکت و اسارت درمی‌آورد.

***

بانوی من دستهایش سبزند، و تبرش سرخ
بانوی من روی دامنش سیب می‌روید،
شیرزن من چارقدش بوی چادر فاطمه (س) را می‌دهد.

 

مهمان چارقد به‌صرف خورش آلو و زرشک

[ms 0]

مادرانمان یادمان داده‌اند که مزه‌ی ترش و شیرین آلو و زرشک در غذا میتواند برای گوشت مرغ، طعم خوبی بسازد. برای خودم جالب بود که از خاصیت این دو مواد غذایی بدانم. شاید شما اینها را می‌دانستید ولی بیایید دوباره با هم مروری داشته باشیم:

 

از خواص آلو شروع می‌کنیم:

آلو به دلیل داشتن فیبر غذایی، برای کنترل قند خون، جلوگیری از یبوست و حفظ سلامت دستگاه گوارش مفید است. سوربیتول موجود در آلو، خاصیت ملین دارد. آلو یکی از منابع غنی پتاسیم و مصرف متعادل آن در کنترل فشارخون موثر است. فیبر موجود در آلو سبب افزایش رشد و تکثیر باکتری‌های مفید و مانع از رشد باکتری‌های مضر در داخل روده می‌شود. در عین‌حال بر اثر تخمیر فیبر در داخل روده، اسید بوتیریک تولید می‌شود که منشا انرژی برای سلول‌های روده است و به‌این ترتیب به حفظ سلامت دستگاه گوارش کمک می‌کند.

خواص زرشک
قابض است. تقویت کننده‌ی قلب و کبد است. بواسیر خونی را درمان می‌کند و خونریزی را برطرف. برای برطرف کردن بیماریهای کبدی نیز مفید است.

من برای غذای امروز از این اندازه مواد استفاده کرده‌ام: پیاز: دو عدد بزرگ؛ سینه‌ی مرغ و ران: ۱عدد؛ رب گوجه‌فرنگی: ۲ق ؛ آلو بخارا: ۳۰۰گرم؛ زرشک: نصف لیوان؛ نمک، فلفل، دارچین و زعفران آب کرده به میزان کافی.

[ms 1]

حالا طرز تهیه:
پیازها را ریزخرد کرده و سرخ می‌کنیم. بعد سینه‌ی مرغ را به چند قسمت برش می‌زنیم و ران‌ها را توی پیاز تفت می‌دهیم و کمی زعفران دم‌کرده بهش اضافه می‌کنیم و باز خوب تفت می‌دهیم. مرحله‌ی بعدی نیز تفت‌دادن مرغ و پیاز با زرشکی‌ست که از قبل خیس خورده. آلوها را می‌شوریم و در آب سرد خیس می‌کنیم و دو لیوان آب و نمک و فلفل به مخلوط مرغ اضافه و وقتی به جوش آمد، شعله را کم و اجازه می‌دهیم حدود ۴۵دقیقه ریز جوش بزند و در انتها آلوها را اضافه می‌کنیم.

[ms 3]

حالا می‌ماند تهیه سس: پیاز را ریز خرد کرده یا رنده میکنیم با یک عدد سیر رنده شده در روغن تفت میدهیم. بعد رب را هم درون پیاز و سیرتفت داده و زعفران دم کرده و یک مقدار نمک نیز به مواد اضافه میکنیم و بعد یک لیوان از همان آب مرغ را می‌ریزیم روی رب و منتظر می‌مانیم تا قوام بیاید تا به خورش اضافه کنیم. حدود یک ساعت بعد خورش‌مان جا افتاده و آماده‌ست.

[ms 2]

گاهی «دامن» بپوشیم!

[ms 0]

اگر همین الان خبرتان کنند که امشب برای مهمانی به جایی دعوت شده‌اید چه می‌پوشید؟ چقدر طول می‌کشد تا لباس مورد نظرتان را انتخاب کنید؟ آیا لباس مهمانی‌تان خیلی با لباس دانشجویی توفیر می‌کند؟

درست است که گفته‌اند: نه همین لباس زیباست نشان آدمیت؛ اما همین لباس زیبا می‌تواند نشانه‌ی خیلی چیزها باشد. از سطح اجتماعی و اقتصادی و اعتقادی گرفته تا سن و سلیقه و جنسیت. حالا جنسیت را زیاد مطمئن نیستم. قدیم‌تر که اینطور بود. بعضی لباس‌ها دخترانه بود و بعضی پسرانه.

سیسمونی نوزاد که می‌خواستند بخرند لباس‌های صورتی و گل منگلی مال نورسیده‌ی دختر بود و لباس‌های آبی مال پسر. حالا چه کسی گفته که حتما دختر باید صورتی بپوشد و پسر آبی بماند؛ مهم این است که لباس دختر و پسر مرز داشت. اگر لباس برادر بزرگم برایش کوچک می‌شد، منِ دختر نمی‌توانستم بپوشمش؛ لباس من هم به برادر کوچکم ارث نمی‌رسید! ( مگر لباس‌هایی که تشخیص دخترانه یا پسرانه‌بودنشان خیلی سخت بود )

امروزه روز را ببین. می‌روی شلوار جین بخری. حتی اگر روی دخترانه یا پسرانه بودن لباس حساس باشی و بپرسی، اگر دختر باشی فروشنده مطمئنت می‌کند که این شلوار دخترانه است! اگر هم پسر باشی همین وضع است. خیلی خوش‌انصاف باشد و بگوید این شلوارها دختر و پسر ندارد.

گیرم فروشنده هم تمیز قائل شود بین این لباس‌ها، دیگر چه کسی موقع خرید پیراهن جلوباز دقت می‌کند که اگر سمت چپ لباس روی سمت راست آمد پسرانه است و برعکسش دخترانه؟ دیگر کدام رنگ است که تنها به نام دختران باشد؟ کدام مدل؟ بله یک چیزی به نام «دامن» وجود دارد که سالی یک‌بار ببینی یا بپوشی هنر کرده‌ای!

نمی‌شود یک راست دست گذاشت روی سلیقه‌ها. درست است که بدسلیقگی در پوشش این روزها فراگیر شده و همه‌ی سلیقه و انتخاب ما در مشت ویترین مغازه‌ها و بازار پوشاک افتاده؛ اما پسرانه پوشیدن دختران و دخترانه پوشیدن پسران یا به عبارتی جابجایی هویت جنسیتی، ریشه در عوامل اجتماعی و فرهنگی هم دارد.

از وقتی پای زنان و دختران به فعالیت‌های اجتماعی بیشتر باز شد، بعد از انقلاب صنعتی و کارگر و کارمندشدن خانم‌ها، این نیاز فزونی یافت. اینکه زنان لباس‌هایی بپوشند که به اصطلاح دست و پا گیرشان نباشد.

از ویژگی‌های عمده‌ی لباس‌های امروزی برای زنان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱- کوتاهی: دیگر آن دامن‌های بلند و پوشیده را فقط در بعضی مناطق روستایی و عشایر می‌توان به‌عنوان لباس رایج زنان دید.

۲- سبکی: لایه‌های لباس، امروزه کمتر شده‌اند. دامن‌های پرچین روزگار قدیم مستلزم چندین لایه پوشیدن بود که همین امر، وزن لباس را بیشتر می‌کرد و قدرت تحرک را کمتر. در مقابل شلوار باعث می‌شود که فرد انعطاف حرکتی بیشتری داشته باشد و به کار و فعالیت مشغول شود.

۳- بلند و سنگین بودن پوشش زنان در گذشته به حفظ حجاب و عفاف کمک بیشتری می کرد؛ زیرا این مدل لباس زن را به این سمت سوق می‌داد که رفتاری آرام‌تر و با متانت بیشتری داشته باشد! مثلا فکرش را بکنید که دوچرخه‌سواری با دامن‌های چند لایه چقدر زجر آور است!

[ms 2]

علاوه  بر این در گذشته تمایز بسیار زیادی در رنگ و طرح لباس‌های زنانه و مردانه وجود داشت که کاملا این دو حیطه را از هم جدا می‌کرد. به تبع تفاوت در ظاهر پوشش، نقش‌های جنسیتی زن و مرد هم توفیر می‌کرد. زنان بیشتر به امور خانه و خانه‌داری مشغول بودند و مردان به کسب مال حلال. نقش زن بیشتر در چاردیواری خانه تعریف شده بود و مردان خارج از خانه.

در دوره‌ای از زمان، شرایط اجتماعی و فرهنگی به زنان و دختران کمک کرد که این مرزها را بشکنند. دیگر دختران همپای مردان در پیشرفت جامعه نقش دارند. مثل مردان به دانشگاه می‌روند و چرخ های صنعت را می‌چرخانند. مسلما با شال بلند و دامن پرچین‌شکن و آستین‌های گشاد که نمی‌شود چرخ صنعت را چرخاند! وقتی زنانی هستند که در معدن کار می‌کنند، مأمور آتشنشان و راننده ترانزیت هستند، خبرنگار و مهندس شده‌اند، دیگر نمی‌توان از آنها انتظار داشت که لباس همان نقش‌های سنتی بپوشند.

در واقع بخش عمده‌ای از پوشش و علت اصلی تغییر پوشش به نقش‌ها و مسئولیت‌ها بر می‌گردد. رابطه‌ای دو سویه. دیروز نقش سنتی زنان آنان را به لباس‌های بلند و محجوب‌تر سوق می‌داد؛ امروزه اما تعریف مسئولیت‌هایی جدید، لباس‌هایی جدید را هم می‌طلبد.

لباس‌هایی که با پوشش مردان تفاوت چندانی نمی‌کند؛ چون نقش پوشنده‌ی لباس هم در جامعه با مردان توفیری ندارد.

وقتی زنان خودشان را مثل مردان همه‌فن حریف جا زدند و نخواستند هیچ‌جا به خاطر زن بودنشان از جایگاهی دور شوند، باید انتظارش را هم داشته باشند که مثل مردان از آنان توقع برود. دنیایی مردانه و زمخت به رویشان پنجره بگشاید و بانو هم تمام همتش را صرف اثبات مردانگی خود بکند.

یادمان باشد با وجود تمام این پیشرفت‌های حاصل شده، هنوز هیچ مردی نتوانسته مادر شود. هیچ مردی نتوانسته لطافت و ظرافت زنانه را به صورت طبیعی ارث ببرد و هیچ مردی هم نتوانسته منکر نیازش به یک جنس لطیف باشد.

هر لباس رفتار خاصی را همراه دارد و انتظارات مخصوصی را تعریف می‌کند. شاید بد نباشد که دختران ما عادت کنند گاهی هم در خانه «دامن» بپوشند!

لحظه‌های ناب جوانی گوارای وجود

اووه! چه‌قدر پکری. بله خب! بعد از سه ماه دربست آزاد بودن دوباره باید اول صبح مثل جوجه‌اردک بلند شوی بروی مدرسه، توی صف بایستی و از جلو نظام بگیری و ورزش کنی و منضبط باشی و سر کلاس بنشینی و راست بروی و راست بیایی و ….

ولی خب حالا خیلی توی لک نباش، سختی‌ش همین صدسال اول است، ببخشید، سختیش همین هفته اول مهر است، ازین هفته که رد شوی بعدش همه چیز می‌شود مثل قبل، مثل پارسال و سالهای پیش.

تازه چیزی نخواهد گذشت که دلت برای همه‌ی اینها لک خواهد زد. باور نمی‌کنی؟! حتا به سه چهار سال نمی‌کشد، چون آدمیزاد همین شکلی است؛ همیشه آرزوی چیزی را دارد که نیست، من هم آن‌روزها دلم می‌خواست از وسط دبیرستان بپرم وسط حالا! بعد الان دلم می‌خواهد برای چند روز هم که شده از وسط حالا بپرم وسط دبیرستان.

ادامه لحظه‌های ناب جوانی گوارای وجود

طلق روسری را خودمان درست کنیم

چند سال پیش در یک سفر تابستانی به مشهد، عده‌ای از دخترهای عرب که احتمالا لبنانی بودند را دیدم که در حالی‌که روسری‌شان خیلی صاف و صوف روی سرشان ایستاده بود، چیزی زیر روسری داشت برق می‌زد.

بعدتر فهمیدم که طلق بوده و آن صاف و صوفی روسری هم به خاطر همان طلق بوده است. احتمالا بعضی‌ها می‌پرسند طلق چه ربطی به روسری دارد؟ و اصلا طلق چیست؟!

ادامه طلق روسری را خودمان درست کنیم

رنگِ خدا

هر چیزی رنگی دارد و با رنگ خودش هم ماندگار می‌شود، بعضی چیزها از همان دوران کودکی رنگ خاصی به خودشان می‌گیرند، مثل رمضان‌های کودکی من که رنگ طلایی گنبد امام رضا علیه‌السلام و سفیدی سپیده‌دم را به خودش گرفته است.

خانه پدری‌ام نزدیک حرم بود و وسیله هم مهیّا، هر روز به پیشنهاد پدر، بعد از خوردن سحری، وضویی می‌گرفتم و چادری سر می‌کردم تا با خانواده راهی حرم شویم.

ادامه رنگِ خدا

چادر و مانتو؛ دست‌پخت مامان

معدلش شده نوزده نود و سه. همه هدیه‌هایشان را دادند الا من که وقت نکردم چیزی تهیه کنم. قبل‌تر گفته بود از کیف عروسکی دوست‌ش خوش‌ش آمده. با همین پیش فرض می‌روم خرید. مغازه‌ها را وارسی می‌کنم بلکه یک کیف با آن مشخصات پیدا کنم. بالاخره یک کیف صورتی که روی‌اش دو تا جوجه تکه‌دوزی شده و یک گل، می خرم.

کاغذ کادو را که باز می‌کند خوشحال می‌شود. اما انگار نکته‌ای ذهنش را مشغول کرده ساکت می‌شود و لبخند می‌زند!با تعجب می‌پرسم: دوستش نداری؟!می‌گوید: چرا خیلی قشنگه. ولی من که چادر عربی می‌پوشم مجبورم کیف رو روی چادر دستم بگیرم. این هم که رنگ‌ روشن‌ست و پر از جوجه و گل !جلب توجه نمی‌کنه به نظرت؟ حالا نوبت من است که سکوت کنم.

ادامه چادر و مانتو؛ دست‌پخت مامان

تک‌نوشت‌هایی از دختر مسافر

همه داستان با چند تا کلیک شروع شد. وقتی که پست می‌گذارند: «جهنم و ضرر! یک کاروان کربلا راه انداختیم.» کاروانی که از اردوی عفاف و حجاب شروع شد. اسم‌ش هم می‌‌شود: بلاگ تا کربلا.

***

برای خداحافظی از مدیر و ناظم دبیرستان قدیمی‌مان، می‌روم مدرسه. از بین همه صحبت‌هایشان یک جمله را می‌گیرم: بگرد؛ ببین کدام یکی از کلیک‌هایت خالصانه بوده…

***

ساعت ۲ صبح است و ما در فرودگاه دنبال بچه‌هایی می‌گردیم که توی چت‌ها و کامنت‌ها با هم آشنا شده بودیم. هر ازگاهی صدایی بلند می‌شود: تو فلانی هستی؟!

ادامه تک‌نوشت‌هایی از دختر مسافر

دست در دست خدا

تا حالا به بهترین حالت هر چیزی فکر کرده‌اید؟ مثلا به این فکر کرده‌این که بهترین حالتی که دستها می‌توانند باشند چه‌جوری است؟ من خیلی امتحان کرده‌ام. مثلا نوک انگشتهای سبابه‌ام را روی هم و نوک انگشتهای شستم را روی هم گذاشته‌ام و وسط دستهایم یک الماس بزرگ درست کرده‌ام؛ یک الماس بزرگتر از بزرگترین الماس ملکه؛ ملکه‌ی انگلیس را می‌گویم.

می‌بینی چه راحت من از ملکه‌ی انگلیس هم الماس‌دار تر شدم. مطمئنم ملکه اینقدر روی میزش پر از الماس است که به فکرش هم نمی‌رسد با انگشتهایش همچنین الماس توپی بسازد. یا اینکه نوک انگشت سبابه‌های یک دستتان را روی نوک شستهای آن یکی بگذارید، می‌شود یک مستطیل، بگیرید جلوی چشمهایتان و از تویش به دنیا نگاه کنید. این لنز اختصاصی شماست.

ادامه دست در دست خدا

برسد به دست آبجی گُلم

سلام

حالت خوب است عزیزم؟ دلم برای خنده‌های ساده‌ات تنگ شده. وقتی امروز توی اتوبوس از من چشم گرداندی این را حس کردم. دلم می‌خواست بگویم گوشواره‌های قلبی‌ات خیلی خوشگل‌اند. اما تو حتی جواب لبخند مرا ندادی.

چرا این‌قدر نسبت به هم سرد و بی‌محبت شده‌ایم؟ به نظرت فکر می‌کنم شما اشتباه می‌روید و ما درست؟ شما جامعه را به فساد کشانده‌اید و ما آن را به اوج شکوفایی رسانده‌ایم؟ یا خدای نکرده من خودم را مظهر حجب و حیا می‌بینم؟ نه نازنینم!

ادامه برسد به دست آبجی گُلم

زیبایی‌هایی که گران تمام می‌شوند

دستش را به سختی بالا می‌آورد. درد یک لحظه هم امانش نمی‌دهد. نگاهش را از پشت اشکی که از شدت درد در چشم‌هایش حلقه زده، به نقش گلی که قرار بوده روی دستش خالکوبی شود، می‌دوزد … آه از نهادش بلند می‌شود!

از آن گلی که روز قبل آرایشگر از روی آلبوم نشانش داده بود، تنها رنگ و خون به طرز فجیع مخلوط شده‌ای روی دستش نقش بسته! صدای آرایشگر توی گوشش می‌پیچد: «این که چیزی نیست. اولش همه همین‌طوری می‌شن. چند روز که بگذره همونی می‌شه که می‌خواستی»

ادامه زیبایی‌هایی که گران تمام می‌شوند